انقلاب‌ زنانه
نقدی به ناصر اصغری
حامد محمدی


بگذارید با اولین فاکتی که ناصر اصغری از منصور حکمت نقل کرده است، صورت مساله را برای خود ناصر اصغری ‌ باز تر کنم، تا اینبار مدام با هر مقاله‌ای که مخالفین نشر تقویم  می‌نویسند، حزب به اصطلاح کمونیسم کارگری موضعشان را تعدیل نکنند:  "بنظر من با سرنگونى رژیم اسلامى، جنبش توده‌اى بشدت در درون خود پُلاریزه میشود. صفبندى جدیدى، له و علیه پرچم کارگرى- کمونیستى در جامعه پدیدار میشود. ما در صف مقدم جنبش سرنگونى‌طلبى در این میدان حضور پیدا میکنیم، اما نگاهمان به آنجاست. به انقلاب کارگرى ."

تمام دعوا بر همین پلاریزه است. توضیح میدهم.
برخوردی که منصور حکمت به جنبش آزادی زن و تمام زیر شاخه‌های آن مثل خلاصی فرهنگی‌ و... داشت، از یک واقعیت عینی در آن جامعه ناشی‌ میشد، و آن حاکمیت اسلامی در ایران بود. حتی بر خلاف دیگر تئوری‌های موجود، منصور حکمت بر غیر بودن مردم، در ایران نیز تاکید داشت و اتفاقا هنوز یک سر دوای ما کمونیست‌های کارگری با دیگر تفکرات و ایدئولوژی ها،این تز‌ منصور حکمت می‌باشد. اینکه مردم در ایران مذهبی‌ نبودند ولی‌ حکومت مذهبی‌ بود شاخصه ی برخورد منصور حکمت به مسالهٔ سکلاریسم شد .چرا؟
باز هم بر می‌گردم به همان فاکتی که پیش تر در مقاله‌ ی اوّلم از منصور حکمت آورده ام :
پرسش کدام نيروهاى اجتماعى يا جنبش‌ها ميتوانند مبشر سکولاريسم در خاورميانه باشند؟  

منصور حکمت :  " قاعدتا اين ميبايست رسالت تاريخى جنبشهاى بورژوايى و کاپيتاليسم نوخاسته اين کشورها در قرن بيستم باشد. ليبراليسم، ناسيوناليسم، مدرنيسم و غربيگرى. براى دوره اى تصور ميشد که اين روند ولو آهسته، نيم بند و ناقص، در جريان است. اما اين جنبشها تا اواسط دهه هفتاد ديگر از پا افتاده بودند و پروژه توسعه غربى به رکود کشيده شد و بحران حکومتى بالا گرفت. جنبشهاى استقلال طلبانه در خاورميانه در اکثر موارد دولتهاى پرو غرب ايجاد نکرد. سقوط خاندانهاى سلطنتى منجر به پيدايش دولتهاى نظامى شد که بخش عمده‌شان در جدال شرق و غرب در حيطه نفوذ شوروى قرار گرفتند. کاپيتاليسم و صنعت در کشورهاى خاورميانه مجموعا از طريق دولتهاى ناسيوناليست و مستبد اشاعه يافته است. يک جامعه مدنى بورژوايى پا نگرفت. ليبراليسم و مدرنيسم بورژوايى جنبشهاى قابل اعتنايى در خاورميانه نيستند. ناسيوناليسم مسلط، چه طرفدار شوروى و چه غربى، مجموعا در يک ائتلاف سياسى با اسلام بسر برده است

بهرحال سکولاريسم بعنوان يک محصول فکرى، سياسى و ادارى رشد کاپيتاليسم در خاورميانه پديدار نشد. بنظر من بورژوازى منطقه فاقد يک دستور کار سکولاريستى و يا حتى توان يک موضعگيرى اينچنينى است. برقرارى يک نظام سکولار ديگر کار جنبشهاى سوسياليستى و کارگرى است. و اين بنظر من امرى است که پيروزى چپ در منطقه، و لااقل بفوريت در ايران، را به يک احتمال واقعى و مادى تبديل ميکند. مردم يک نظام سکولار ميخواهند، و در غياب يک اردوى سکولاريست راست، مردم حول پرچم چپ کمونيست که آماده يک مبارزه اساسى با حاکميت مذهب باشد گرد خواهند آمد "

منصور حکمت، چون به درست نیروهای راست در آن برهه را مدافع سکولاریسم ندید، بنابر این سکولاریسم و مبارزه با مذهب را ، به عنوان یکی ازاستراتژی های جنبش آزادی زن به درست ارزیابی کرد. لازم به ذکر است مفهوم مبارزه با مذهب در جایگاه خواست سکولاریسم عملا به معنای قطبی تر کردن مفهوم سکلاریسم برای جنبش کمونیسم کارگری بود.یادم هست در مصاحبه‌ای که شهرام همایون با علی‌ جوادی انجام میداد، با صراحت بر نقش منصور حکمت و جنبش کمونیسم کارگری در مخالفت با اعدام و قبولاندن آن به دیگر نیروها تاکید شد.و در کلی ترین بیان، تلاش چندین ساله ی احزاب کمونیسم کارگری در افشا  کردن ها، مطرح کردن سکولاریسم به عنوان خواست مردم، و قبولاندن این خواست به مدافعین غیر پیگیر سکولاریسم، باعث شد‌ تا یک سر جدی طناب جنبش آزادی زن در قدرت سیاسی ما باشیم.

از این نتیجه گیری به پلاریزه شدن بر می‌گردم تا بتوان مفهومی‌ را که ناصر اصغری از منصور حکمت نقل کرده است و شالودهٔ آن چیزی جز پلاریزه شدن نیست جواب دهم.

1)اصولاً اشکال بحث ، آنجایی نمود پیدا می‌کند، که مفهوم پلاریزه شدن جنبش‌ها را، تنها یک بعدی تحلیل میکنند(مبارزه  با اسلام سیاسی) و حال اینکه در تئوری منصور حکمت در برخورد به جنبش آزادی زن در کلیت کلمه، حکومت مذهبی در یک بعد قرار داشت و در بعد دیگر، مردم غیر مذهبی‌. بنابر این پلاریزه شدن جنبش آزادی زن تنها در گرو سرنگونی رژیم اسلامی در ایران نیست. بلکه در درابعادی دیگر به معنی‌ بالا بردن مفاهیم اعتراضی و مطالبات این جنبش در راستای‌ استراتژی انقلاب زنانه هم است . بنابر این اگرتحلیل در برهنگی جا خوش کند، یکی‌ با مفهوم انقلاب،و دیگری در نقد آن، در صورتی‌ که هر دو بر روی مفهوم سکولاریسم و مبارزه با اسلام سیاسی به عنوان یک رکن پلاریزه شدن جنبش آزادی زن تاکید کنند، چون فقط یک بعد آن را می‌بینند،  یعنی حکومت اسلامی،  و مردم غیر اسلامی در آن غائب است، پس بحث نمی‌تواند دیگر در راستای‌ پلاریزه شدن معنی‌ پیدا کند .
2) اینکه تحقق‌ سکولاریسم  در گرو سرنگونی جمهوری اسلامی است یک فرض بدیهی‌ است. صحبت اصلا بر سر عدم مبارزه در راستای خواست‌های سکولار مردم نیست.و همچنین بر سر عدم مبارزه با اسلام سیاسی نیست، بحث بر این است که مردمی که اتفاقا درمطالباتشان، به سکولاریسم خیلی‌ وقت است رسیده اند، و سکولاریسم، پرچم اردوی راست هم شده است، تاکید بر سکولاریسم و مبارزه با جنایت اسلام سیاسی تنها یکی‌ از وظائف ما خواهد شد اما با این فرق که دیگر نمی‌تواند جایگاه استراتژیک برای ما پیدا کند. چرا؟ چون  سکولاریسم، سند سلبی جنبش پرو غرب است‌ هر چند اگر زنان و جوانان اثباتا به تعبیر غربی و نه ایرانی‌ آن از سکلاریسم دفاع میکنند . و در نهایت به این جمله از لنین توجه کنید : "تا ماهیت طبقاتی احزاب سیاسی ما محرز نشود،تا منافع و روابط متقابل طبقات درگیر در انقلاب ما بر رسی‌ نشود، حتی یک گام در راه تعیین هدف و تاکتیک‌های آنی‌ پرولتاریا، نمیتوان برداشت"(1)
بگذارید با نقل قولی‌ از لنین در ارزیابی از انقلاب روسیه، بعد دیگری از این صورت مساله را بشکافم:
" به منظور تعیین کنکرت تاکتیک‌های یک حزب انقلابی‌ در طوفانی‌ترین لحظات بحران عمومی‌ که کشور از سر میگذراند، این به وضوح ناکافی است که صرفا طبقاتی مشخص شوند که به خاطر نیل به یک انقلاب پیروزمند قادرند عمل کنند.دوره های انقلابی‌ از دوره‌های به اصطلاح تحول صلح آمیز،دوره‌هایی‌ که شرایط اقتصادی موجب بحران‌های عمیق و یا جنبش‌های قدرتمند توده ای نمیشوند، متمایز هستند، دقیقا به این لحاظ که: شکل‌های مبارزه در دور‌ه ای انقلابی‌ به نحوی اجتناب نا پذیر بسیار متنوع هستند، و مبارزه مستقیم انقلابی‌ توده ها بر همه اشکال دیگر غلبه دارد، نه فعالیت‌های تبلیغی و تهیجی رهبران در پارلمان، مطبوعات و غیره. پس اگر، در ارزیابی دوره‌های انقلابی‌، فقط به تعریف خط فعالیت طبقات مختلف، بدون تحلیل شکل‌های مبارزه شان، محدود بمانیم، بحثمان به معنی علمی‌ ناقص و غیر دیالکتیکی است .
برای همین در دو مقاله‌ گذشته اساسا سطح دیگری از سوال را پیرامون جنبش آزادی زن مطرح کردم که بعد از اثبات این اصل بگویم مساله اساسا چه هست و چه نیست؟ اول ببینیم ساختار شناسی‌ جنبش آزادی زن در ایران چیست؟ به چه اشکال اعتراضی خود را نشان میدهد؟، تا بتوانیم جنبش آزادی زن را در مسیر و ریل صحیح قرار دهیم،و دور نمای استراتژی انقلاب زنانه را در جایگاه مفاهیم کمونیسم کارگری پیدا کنیم و از طرفی بتوان مفهوم پلاریزه شدن را در خطوط و سبک کار تفهیم کرد.  

خواهشاً این پاراگرف از مقاله ی گذشته‌ام را باز با دقت بخوانید : "اگر قبول کنیم تنها علت، جلوتر بودن جنبش آزادی زن از لحاظ مطالبات در ایران از دیگر کشور‌های تحت نفوذ اسلام سیاسی در منطقه مبارزه با اسلام سیاسی نیست، آنگاه نقطه ی کور جنبش آزادی زن بیشتر مورد توجه قرا می‌گیرد و این کاری بود که در این دو مقاله سعیم بر آن بود که انجام دهم.
این رکن از جنبش آزادی زن در مطرح کردن این سوال اساساً نمود می‌یابد که چرا مطالبات زنان در عربستان  و حتی مصر عقب تر از جنبش آزادی زن در ایران است و چرا  یک برخورد یکسان نمی‌توان به جنبش آزادی زن در منطقه داشت؟ فاکتور‌ها متفاوتند، در مصر اسلام سیاسی قدرت را گرفته است(تکرار انقلاب ۵۷) و اولین تعرض به زن انجام میشود، چون زن و اسلام اساسا تز‌ و آنتی تز‌ هم میباشند، لذا حرکت علیا به درست ستودنی میشود. چون اساسا در متن تحولات قدرت سیاسی در مصر، تعرضی به اسلام سیاسی محسوب میشود
در کشوری مثل ترکیه و ایران مساله کمی‌ متفاوت تر است. آنچه که جایگاه زن در کشوری مثل ترکیه را متفاوت تر از عربستان تعریف می‌کند، نقش زن در تولید اقتصادی جامعه است. این در حالی‌ است که در برخی‌ از کشور‌های اسلام زده، هنوز زن "عمله و اکره ی" مرد محسوب میشود و حق ندارد از لحاظ اقتصادی مستقل باشد. در کشوری مثل ایران اگر چه این عمل(استقلال اقتصادی)، علی‌ رغم غیر متعارف بودن اقتصاد(سرمایه داری) ایران به درست پیش نخواهد رفت ولی‌ زن اگر چه در قانون، مایملک مرد محسوب میشود، ولی‌ در عرف جامعه و فونکوسین‌های اقتصادی، نقش ایفا می‌کند.
به نظر من در این دوران و حتی قبل تر هم، تنها در  قالب  پافشاری  بر  برابری زن و مرد در تمامی سطوح اقتصادی است  که جنبش آزادی زن و مقاومت‌ها و مبارزات آن را به نفع چپ جامعه و کمونیست‌ها قطبی ترمی‌کند، و در  کمترین حالت مانعی در برابر حقنه کردن سکولاریسم دم بریده به زنان، از دیگر جنبش‌های اجتماعی خواهیم بود چون امکان مقاومت ، اعتراض ، اعتصاب واشگال متفاوت مبارزه(که طبقاتی است) برای حقوق بدوی امکان پذیر تر میشود."
این موضعگیری در مراحل خرد تری میتواند، علاوه بر افشا و مبارزه با سرمایه داری، علیه بیکارسازی‌های بیشتر زنان موضع دقیق تری بگیرد.باید مطالبه ی زن در آن جامعه را به کمتر از برابری اقتصادی  در شرایط برابر با مردان تشویق نکرد. در بطن سرنگونی رژیم میتواند هسته های انقلاب زنانه شکل بگیرد، چون جامعه ی‌ ایران عملا امکان قرار دادن استراتژی انقلاب زنانه را در جنبش آزادی زن، میتواند پی‌ ریزی کند. این بی‌شک نه عدول از مبارزه با اسلام سیاسی است،و نه کم اهمیت دادن آن است،چون، رژیم اسلامی حاکمیت می‌کند.
انقلاب زنانه، افق استراتژی مطلوبتری را در جنبش آزادی زن پایه ریزی کردن است، به همین علت، باید نسبت به پدیده ی برهنگی به عنوان یک ظرف مبارزاتی و طبیعتاً یک خط مبارزاتی دقیق تر شد و گفت اتفاقا "جنبش برهنگی" ، جناح راست در جنبش آزادی زن در جامعه است .
چون بعضی‌ از دوستان هنوز فکر میکنند من دارم شعار جنبش کارگری متحد جنبش زنان و سکولاریسم راست است  پس به ما چه؟، را مطرح می‌کنم و چون صرفاً از موضع نقاد کمی تئوریک تر به صورت مساله، بحثی‌ را نوشتم، سعی‌ می‌کنم در این مورد کمی‌ توضیح بیشتری دهم .
موضع من این است، پرونده سکولاریسم را در این پروسه ی ۱۰ ساله بسته ایم و بدرست نباید‌ از آن بلند شویم چون جمهوری اسلامی در حاکمیت است.باید جنبش آزادی زن را قطبی تر کرد. استراتژی بعدی جنبش آزادی زن در ایران، انقلاب زنانه است. تاکید ما بر سکولاریسم و مبارزه با اسلام سیاسی تا سقوط رژیم، در کمترین حالت، ضمانت اجرائی سکولاریسم برای جنبش آزادی زن و جامعه است. پس این نوع از مبارزه ادامه دارد چون زن، هنوز حق ابراز ندارد .اما، با کدام مطالبه؟، با کدام سبک کار؟، می توان جنبش آزادی زن را در ریل صحیح تری قرار داد؟، و این ادعا تنها به معنای مطرح کردن یک شعار یا خواست در یک بیانیهٔ حمایت از جنبش آزادی زن گماشته نشود،بلکه بر آن کوبید، تا سطح دیگری از کار نسبت به جنبش آزادی زن در ایران(به واسطه سوال‌هایی‌ که اینبار روبروی ما قرار می‌گیرد) را در دستور قرار داد . به این واسطه هر موضع در برابر نقد تقویم،  اگر جایگاه مبارزه با اسلام سیاسی را در جایگاه استراتژی‌های ما، بنابر چند قطبی جنبش آزادی زن، حاکمیت اسلامی، مدافعین امروز سکلاریسم و کمونیسم کارگری بطور جدی ارزیابی نکند، میتواند در موضع راست هم قرار بگیرد. چون، نشر تقویم می‌خواهد جنبش آزادی زن را در سطح مطالبات راست تری حتی از جامعه نگه دارد، و دیگر نقد ها عملا جنبش آزادی زن را در سطح سکولاریسم نگه میدارند .و برای سکولاریسم  چپ و راست تعیین کند.
مبارزات سیاسی و مبارزه برای لغو مناسبات كار مزدی، معادله‌ای یك به یك نیست!
در ادامه ناصر اصغری با یک سری مغلطه به این تز‌ پوچ می‌رسد، مبنی بر اینکه    "مبارزات سیاسی و مبارزه برای لغو مناسبات كار مزدی، معادله‌ای یك به یك نیست" .
یک به یک نیست، تمام ماجرا‌ نیست، اگر یک به یک نیست، پس چه هست؟، رابطهٔ بین دو پدیده آنوقت چطور میشود؟، و چطور اصولاً رفرم میتواند به عنوان یک حکم قائم و مستقل به انقلاب، به عنوان یک هویّت مستقل دیگر که،از منظر شما یک به یک نیستند برسد؟
لنین در مارکسیسم و رفرمیسم جواب روشنی میدهد : "مارکسیست ها، بر خلاف آنارشیست ها، مبارزه برای اصلاحات، یعنی‌ اقداماتی را که بدون انهدام قدرت طبقه ی حاکم وضعیت زحمتکشان را بهبود ببخشد، برسمیّت میشناسد. اما در همان حال با رفرمیست ها، که اهداف و فعالیت‌های طبقه کارگر را بطور مستقیم یا غیر مستیقیم به کسب اصلاحات محدود میکنند، به قاطعین‌ترین مبارزه دست میزنند . "
جواب روشن است رفرم و خطوط تاکتیکی اگر در جایگاه استراتژی انقلاب قرار نگیرد و فقط قالب و ظرف رفرم را تعیین و در آن محدود شود و جنبشی را در قالب‌های رفرم به انقلاب حقنه کند، ارتجاعی است، رفرمیست است . برای همین می‌روید و بر نشر تقویم دست می‌گذارید و به عبارتی دارید می‌گوئید مطالبه برهنگی مطالبه جنبش آزادی زن در آن جامعه است و با همان ظرف به اسلام سیاسی برای قطبی تر شدن تهاجم کنید. واقعا که به سنت کمونیسم کارگری بی‌ ربط هستید.